واقعه عاشورا یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ اسلام است که بدون تردید فهم صحیح آن نقش مهمی در تحلیل حوادث قبل و بعد آن دارد. در طول نزدیک به ۱۴۰۰ سال تحلیلها و قرائتهای مختلفی از این واقعه ارائه شده است که حتی برخی با دیگری متضاد بودهاند. گرچه اقتضائات روز و مسائل سیاسی و اجتماعی میتواند به هر رخدادی رنگ و بوی خاص بدهد اما میتوان بیشتر جستجو کرد تا قرائتی معتبر و متناسب از عاشورا کشف کرد و مطرح نمود.
برای فهم دقیقتر چرایی واقعه عاشورا و اهداف و پیامهایش، خبرنگار ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین رضا برنجکار، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به بررسی این موضوع پرداخته است.
به نظر شما چه دلایلی موجب جنگ و شهادت امام حسین(ع) سه دهه پس از پیامبر خدا شد؟
این موضوع تحلیلی گسترده نیاز دارد و مباحث زیادی در مورد آن مطرح شده است و اختلاف نظر هم کم نیست. در نگاه اجمالی آن حضرت پاسخ را دادهاند؛ ایشان فرمودند که من برای امر به معروف و نهی از منکر و حفظ دین و اینکه سنت پیامبر(ص) احیا و جلوگیری از نابودی آن، اقدام به مقابله با حکومت وقت کردم. اما این سوال پیش میآید که چرا نحوه اقدام امام حسین(ع) با اقدامات ائمه قبلی یعنی حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) و اقدام ائمه بعدی و حتی اقدامات ایشان در دوره حاکمیت معاویه تفاوت دارد و چرا امام همه خاندان خود را در این نبرد سهیم کردند؟ این سؤال نیازمند تحقیقات جزئیتر است.
همه ائمه(ع) به دنبال احیای دین بودند و وظیفه آنها حفظ دین و جلوگیری از تحریف بود، ولی اینکه چرا امام به این شکل به احیای دین پرداخت به شرایط آن زمان بازگشت دارد، زیرا معاویه با اینکه خلیفه ناحق و خلافت او هم نامشروع بود، ولی سعی میکرد ظواهر دینی را رعایت کند؛ مثلا در ملأ عام شراب نمیخورد و آشکارا گناه نمیکرد، ولی یزید اینطور نبود. در صلحنامه امام حسن(ع) با معاویه هم بر رعایت اسلام تأکید شده بود و یک بند آن این بود که بعد از معاویه، یزید نباید به خلافت برسد، ولی معاویه این بند را رعایت نکرد. بنابراین خلافت یزید نشانه بدعهدی معاویه در صلحنامهای است که با امام مجتبی(ع) نوشت. یزید به اسم اسلام حکومت میکرد، ولی نه شأن نماز را نگه میداشت و نه شأن سایر عبادات را، بلکه قمارباز و حیوانباز بود و حتی اشعاری از وی وجود دارد که نشان میدهد منکر اسلام بود.
در چنین شرایطی اگر امام حسین(ع) سکوت میکرد، مردم کارهای حاکم را به عنوان دین و شرایع دینی تلقی میکردند، کمااینکه برخی اقدامات معاویه نزد مردم مشروع و دینی تلقی میشد. بنابراین امام حسین(ع) فقط با اقدامی جدی میتوانست جلوی این کار را بگیرد و ایشان دو مسیر را از هم جدا کرد؛ یکی اسلام علوی و دیگری اسلام اموی. حرکت امام حسین(ع) مصداق امر به معروف و نهی از منکر بود. اگر ایشان حکومت تشکیل میداد، چون درخواست مردم کوفه و نامههای آنها به ایشان رسیده بود، مصداق امر به معروف بود و چه اینکه وقتی به سرنوشت شهادت رسید در هر دو صورت باز امر به معروف و احیای دین بود. اگر امام حتی به سمت سرزمین دیگری مانند یمن هم فرستاده میشدند و میپذیرفتند که بروند، باز زیر بار بیعت یزید نمیرفتند و این هم نشانه امر به معروف و نهی از منکر بود، در حالی که ائمه قبلی و حتی خود امام حسین(ع) در برابر معاویه دست به شمشیر نبردند، ولی در اینجا سکوت مساوی نابودی اسلام بود. بنابراین امام به هیچ وجه قصد دست کشیدن از امر به معروف را نداشت؛ البته به این معنا نیست که به استقبال مرگ رفتند.
این سؤال بهطور جدی مطرح است که چرا ائمه(ع) دیگر اقدام نظامی را در دستور کارشان قرار ندادند؟
ائمه(ع) بعدی هم مسیری را که امام حسین(ع) ترسیم کرد و مسیر اسلام واقعی بود توضیح دادند و تبیین کردند. به همین دلیل لازم نبود آنها هم به روش امام حسین(ع) به مقابله با حکام جور بپردازند. بنابراین به تربیت شاگرد و توضیح عقاید و بالا بردن آگاهی مردم از دین روی آوردند و این وضع تا دوره امام عسکری(ع) وجود داشت؛ البته سه امام آخر علاوه بر تبیین عقاید و شرایط ائمه قبل، مردم را برای عصر غیبت امام معصوم(ع) آماده کردند.
چقدر این سخن درست است که می گویند امام حسین(ع) تا سر حد امکان از جنگ پرهیز کردند و حتی پیشنهاد دادند که راه ما را باز کنید تا به سمت دیگری غیر از کوفه برویم؟ آیا امام از سرنوشت خود آگاه نبود؟
این موضوعات با همدیگر قابل جمع است و تناقضی وجود ندارد. ائمه علم غیب داشتند و امام حسین(ع) دقیقاً میدانستند که به همین روش شهید خواهند شد. مثلاً وقتی صدام به کشور ما حمله کرد، وظیفه تکتک ما این بود که به جنگ برویم. البته میدانستیم که به احتمال زیاد شهید خواهیم شد، ولی آیا نباید برای رفتن به جبهه زحمت بکشیم و تلاش کنیم و برنامهریزی داشته باشیم که چگونه دشمن را به زانو درآوریم؟ آیا نباید از جان خود و اطرافیان و نیروهای خودی محافظت کنیم؟ وظیفه امام حسین(ع) این بود که برای مسیر حرکت خود برنامه داشته باشد؛ حالا که مردم کوفه نامه نوشته و درخواست بیعت کرده بودند، وظیفه امام(ع) دادن پاسخ مثبت بود. لذا مسلم را فرستاد و حتی زمینهچینی کردند تا کوفه به دست مسلم بیفتد.
همه ائمه(ع) انتهای مسیر و وظیفه خود را میدانستند و باید به آن عمل میکردند؛ امام(ع) تا آخرین لحظه عمر باید امر به معروف و نهی از منکر و نیز برای تشکیل حکومت تلاش میکرد و باید نشان میداد اسلامی که یزید بیان میکند اسلام باطل است. امام حسین(ع) با پذیرش بیعت مردم کوفه، حجت را بر آنان تمام کرد؛ گرچه میدانستند شهید هم خواهند شد. وقتی دیدند که مردم در بیعتشان جدی نیستند تصمیم گرفتند از مسیر برگردند، همانطور که در مدینه قصد کشتن امام را داشتند و ایشان به مکه رفتند و در روز عرفه از آنجا خارج شدند. بنابراین این نوع رفتارها در تناقض با هم نیست، زیرا انسان باید تلاش کند تا بیشتر زنده بماند و بیشتر با دشمن بجنگد، اما میداند در نهایت شهید خواهد شد و علم آنها صددرصد مطابق واقعیت بود و در عین حال در تنافی با این نیست که اگر اجازه بدهند، امام به مکان دیگری برود که باز مسلما دست بیعت به سمت دشمن دراز نخواهد کرد.
آیا واقعه عاشورا پیام ثابتی دارد یا میتوان در هر دوره پیامی متفاوت از این حادثه استخراج کرد؟
هر واقعه و الگویی یکسری پیامهای ثابت و ماندگار و جهانی دارد که متناسب با زمان خودش است. امام حسین(ع) هم پیامهای کلی و ابدی دارند، مثلا شجاعت، وفاداری و راستگویی و هم پیامهایی متناسب با زمان خودشان دارند. ما باید رفتارهای فرد الگو را با شیوه و مناسب و امروزی به مردم معرفی کنیم و یکی از وظایف مبلغان، تبدیل اسوه ها به الگوها و تبدیل پیامهای ثابت و کلی به جزئی است. مثلا امروز یک کشور اسلامی تشکیل شده که رهبر آن فردی عادل و شجاع و فقیه است و ما هم با ایشان بیعت کردهایم، ولی این بیعت چه معنایی دارد؟ نشانه این بیعت، درست انجام دادن کارهاست؛ کسی که در اداره مشغول به کار است و خودش را پیرو ولی فقیه میداند، باید خدمات را به درستی به مردم ارائه بدهد و منضبط باشد.
بخشی از مشکلات امروز کشور به خاطر تحریمهاست، ولی بخشی هم به خاطر این است که ما در کارها خلل و نقص داریم و هر کسی در هر پست و مقامی باید کارش را به درستی انجام دهد؛ گاهی متاسفانه کاری که در چند روز قابل حل است در مدت چند ماه انجام میشود و این یعنی خیانت و انجام ندادن و وظیفه و ارتکاب خلاف. متاسفانه همین افراد هم به روضه رفته و عزاداری میکنند و به مردم القا میشود که روضه و دینداری کارایی ندارد. باید ببینیم که چه آموزههایی از رفتار امام حسین(ع) میتوانند برای هر قشری اعم از پزشک، استاد دانشگاه و … الگو باشد تا همان موارد را استخراج و در زندگی اجرا کنیم.
در سالهای اخیر با رشد کمّی مناسک مذهبی مواجه هستیم. به نظر شما افزایش مناسک و مراسم عزاداری چقدر و چگونه به رشد دینی و اخلاقی مردم کمک میکند؟
مناسک روح و ظاهری دارند. ظاهرش این است که مردم در ماه محرم در مراسم عزا شرکت میکنند و مداح به شعرخوانی میپردازد و یک واعظ سخنرانی میکند، ولی باطن این مجالس آشنایی بیشتر با اهداف امام حسین(ع) و اقداماتشان در حفظ اسلام است. روحانیون از این مناسک استفاده میکنند تا ابعاد مختلف اسلام مانند ابعاد اخلاقی، اعتقادی، احکام عملی و… را به مردم منتقل کنند.
البته در اینکه مردم تا چه حد از مناسک ظاهری به باطن برسند متفاوت است. برخی مادحین به زیبایی قد و بالا و چشم و ابروی حضرت ابوالفضل(ع) و به مسائل کمارزش میپردازند و برخی به شجاعت باطنی و زیبایی روحی او که الهامآفرین و مروج فضائل اهل بیت(ع) بود. بنابراین باید عزاداری فرصتی برای ترویج دین اسلام و سنت و سیره ناب نبوی و علوی باشد و نگاه جامعی از اسلام را به مردم نشان دهد.
نمیتوانیم در بیان تاریخ عاشورا به اخلاقیات و گذشت و ایثار شهدای کربلا اشاره نکنیم و صرفا به برخی روضههایی بپردازیم که کمتر به این جنبهها توجه دارند، البته این مناسک کارکرد دارد و این کارکرد در جامعه قابل مشاهده است، ولی شدت و ضعف دارد و در برخی موارد تاثیر آن سطحی است.