نویسنده:علی راد
بر تمام افرادى که حقانیت قرآن کریم را قبول دارند و رسالت حضرت رسول اکرم(ص) را تصدیق نموده اند، فرض و واجب است که
عقاید خود را با قرآن کریم سنجیده و از راهى که سنت نبوى(ص) اشاره و تإکید بدان داشته است، اخذ نمایند و
پیوسته در مقام تحکیم آن برآیند و در جمیع امور مربوط به اصول و فروع دین تمسک به ذیل قرآن و عترت نبوى جویند تا
گمراه نگردند و این وجوب تمسک به کتاب و عترت محمد(ص) درمسائل اسلامى به منطوق و
مفهوم آیه شریفه «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (انبیإ 7/)(1) یک واجب عقلى از باب رجوع جاهل به عالم مى باشد و
حدیث شریف ثقلین موید و مبین آن است.
نگارنده در این مقاله سعى در پردازش گوشه اى از شخصیت والاى «اولین هادى عترت نبوى» از منظر احادیث منزلت و نور نهاده، تا
بار دیگر و از روزنه اى دگر به چهره پر نور این راهنماى هدایت امت نبوى و اولین شمس طالعه آسمان امامت و ولایت
نظرى انداخته و با او بیشتر انس بگیریم و زندگى خود را با معرفت علوى نورى دیگر بخشیم.
بر اساس آیه شریفه «فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر ذلک خیر واحسن تاویلا» (نسإ 59/)
براى شخص مسلمان در هنگام بروز اختلاف عقیدتى در مسائل بسیار مهمى چون «وصایت» بعد از پیامبر(ص) موثق ترین و
نزدیکترین طریق رجوع به خود شخص پیامبر(ص) مى باشد، همان پیامبرى که
در شإن او بود.
و آگاهترین مردم نسبت به اصحاب خود از فضل و اعتبار آنان و مشتاقترین انبیإ براى هدایت و رشد امتش بود.
از جمله احادیث معتبرى که رسول اکرم(ص) در آن به ترسیم شخصیت على(ع) نظر داشته، حدیث منزلت است و
معروف بین فریقین شیعه و سنى است.
در این حدیث در مواضع متعددى پیامبر(ص) على(ع) را مورد خطاب قرار داده و چنین مى فرماید.
قال رسول الله(ص):
«إنت منى بمنزله هارون من موسى الا إنه لا نبى بعدى»(2)
اى على (ع) تو نسبت به من همچو هارون نسبت به موسى هستى، با این تفاوت که پس از من پیامبرى نیست.
تمامى نویسندگان کتب رجال صحابه از پیشینیان و متإخرین، این حدیث را در شإن على(ع) دانسته و آن را از احادیث صحیح و مسلم و قطعى شمرده اند .
با دقت در این حدیث روشن مى شود که پیامبر(ص) مقام على(ع) را در نزد خود، همانند هارون در نزد موسى(ع) مى داند
(به استثناى مقام نبوت براى هارون) و
بر حسب شواهد تاریخى و نقلى معتبر در طول حیات خویش، این حدیث را در موقعیت هاى مختلف و
حساس نقش آفرین، همانند قضیه غزوه تبوک، ایراد فرمود. و در تکرار آن به دفعات مختلف اهتمام خاص مبذول داشته اند .
پیامبر(ص) در این حدیث کوتاه با ایجاز در کلام و تقریب به ذهن از باب تمثیل، همان فضائل و مقامات هارون را که در
قرآن به طور روشن آمده براى على(ع) بطور واقع جایز دانسته است، البته سایر مقامات على(ع) به طرق دیگر بیان و
مکمل این اوصاف مى باشند که فعلا مورد توجه این نوشتار نیست.
در این بخش به صورت فهرست وار به برخى از مقامات و اوصاف حضرت هارون(ع) در قرآن کریم اشاره مى کنیم تا
با تکیه به کلام نبوى(ص) نظرى بر چهره در پس نقاب نور علوى بیفکنیم و به ظرایف و لطایف حدیث منزلت پى ببریم:
1 ـ على (ع) خلیفه پیامبر(ص): «وقال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى» (اعراف / 142)
2ـ على (ع) وزیر پیامبر(ص):
3ـ على (ع) از اهل محمد(ص) و برادر اوست:
«… من اهلى هارون اخى» (طه / 29 و 30)
4ـ على (ع) پشتیبان محمد(ص) وشریک در رسالت اوست:
«اشدد به[ هارون] ازرى واشرکه[ هارون]فى امرى» (طه / 31 و 32).
5 ـ مقام معیت على(ع) با پیامبر(ص) در همه حال به عنوان وزیر محمد(ص):
«ولقد آتینا موسى الکتاب وجعلنا معه اخاه هارون وزیرا» (فرقان35/)
«… فارسله[هارون] معى ردءا یصدقنى» (قصص / 34)
7ـ على(ع) قوت و نیروى بازوى پیامبر(ص) است:
«قال سنشد عضدک باخیک[هارون] ونجعل لکما سلطانا» (قصص / 35)
8 ـ تکذیب على(ع) و محمد(ص) سبب هلاکت است، همانند تکذیب موسى و هارون:
«… فکذبوهما فکانوا من المهلکین» (مومنون 48/)
«ثم ارسلنا موسى واخاه هارون بآیاتنا وسلطان مبین» (مومنون45/)
10ـ على(ع) جداسازنده حق از باطل و روشنى بخش دلها و یادآور متقیان است:
«ولقد آتینا موسى وهارون الفرقان وضیإ وذکرا للمتقین» (انبیإ48/)
11 ـ و آیات بى شمار دیگر…
در صحیح مسلم جلد 4، حدیث شماره 1871 آمده است:
معاویه به سعد وقاص گفت:
چرا ابوتراب (على «ع») را سب نمى کنى؟
سعد در جواب معاویه گفت:
من سه فضیلت از على(ع) در خاطر دارم که نمى توانم او را سب نمایم.
اگر یکى از آن سه فضیلت براى من بود، بهتر از آن بود که مالک شتران سرخ مو باشم، آن گاه سخن پیامبر(ص) را
به معاویه نقل مى کند که حضرت به على(ع) فرمود: آیا دوست نمى دارى که از من به منزله هارون از موسى باشى.
على(ع) نیز به وجود چنین مقامى در پیش رسول خدا(ص) در پاره اى از مواقع حساس اشاره کرده است آنجا که على(ع)
بعد از دو یا سه روز از وفات پیامبر(ص) رو به قبر پیامبر کرد و فرمود:
همان آیه اى که هارون خطاب به موسى بعد از مراجعت او از طور قرائت کرد، پس براستى که على(ع) همچو هارون بود،
آنجا که موسى براى مدتى اندک از قوم خود غایب شد، و براى دریافت لوح به کوه طور رفت، بنى اسرائیل وصى او را که
هارون(ع) بود ضعیف شمردند و به گفتار حق و مستقیم او گوش فرا ننهادند و پیروى از سامرى کردند و
نزدیک بود که هارون را به خاطر دعوت به هدایت به قتل برسانند، على(ع) با خطاب قرار دادن قبر مبارک پیامبر(ص) بعد از
مدت اندکى که حضور مادى او در بین امت به پرده غیبت فرو رفته بود، همان گفتار هارون به موسى را مورد استشهاد خود قرار مى دهد و
چنین نقاب از مقام خود در پیش رسول اکرم(ص) اما با لحن حزین، برمى دارد.
از احادیث دیگرى که اشاره به «وصى بودن» على(ع) بعد از پیامبر(ص) دارد حدیث شریف نور است، متن حدیث چنین است:
قال رسول الله(ص):
«کنت انا و على بن ابیطالب نورا بین یدى الله تعالى قبل ان یخلق آدم باربعه آلاف عام فلما خلق آدم قسم ذلک النور جزئین فجزءانا و جزء على»(4)
و در بعضى از طرق روایت در ادامه حدیث نور عباراتى این چنین آمده است:
«… فاخرجنى نبیا و اخرج علیا وصیا»(5)
و یا «و کان لى النبوه و لعلى الوصیه»(6)
و عبارت «ففى النبوه و فى على الخلافه»(7)
1ـ اعطاى سمت وصایت به على(ع) همانند نبوت پیامبر(ص) نص محکم شرعى بوده و از ناحیه خداوند این انتصاب صورت گرفته و
به لسان پیامبر(ص) بیان شده است، آن گونه که اقتضاى افعال (اخرجنى نبیا و اخرج علیا وصیا) نیز چنین است.
پس مسئله وصایت و خلافت على (ع) بعد از پیامبر(ص) با وجود چنین نص محکم شرعى یک امر اختلافى و فتنه انگیزى در
بین سران صحابه که بارها این حدیث را از لسان پیامبر(ص) شنیده بودند، نبوده تا براى رفع نزاع و دفع فتنه مجبور به
تشکیل و تحلیل قضیه سقیفه بشویم که در این صورت اجتهاد در مقابل نص بوده و بطلان این روش در نزد عقلا از امور بدیهى و مسلم است.
«… و این جریان[ قضیه سقیفه] در حالى بود که هنوز از عهد پیامبر(ص) زمانى نگذشته و زخم قلب را بهبود نیافته بود و
جسد او دفن نشده بود، بهانه کردید که از فتنه ترسیدیم حال آن که در فتنه رفتید و جهنم به کفار احاطه دارد.»(8)
2ـ طبق مفهوم حدیث نور، تقدم خلقت نور حضرت محمد(ص) بر نور على (ع) و خلقت نور علوى از نور نبوى دلیل بر افضلیت ایشان بر
على(ع) است، به همین استدلال این حدیث دلالت بر اعلمیت و افضلیت على(ع) بر سایر انبیإ را دارد و
علت آن وحدت و اشتراک نور علوى با نور نبوى در خلقت و انشعاب نور حضرت آدم و سایر انبیإ(ع) از آن نور مى باشد،
در این باره علامه کهنوى (ره) ـ صاحب عبقات الانوار ـ فرمایشى لطیف و در خور توجه دارند، آنجا که مى نویسند:
«و لما ذا خلق الله تعالى نوره ـ محمد(ص) ـ قبل غیره؟
لانه افضل الخلائق کلهم اجمعین. واذا دل تقدم النبى(ص) فى الخلق على افضلیته، دل على ان علیا کذلک إیضا لوحده النور الذى خلقا منه».
پس به(9) اقتضاى این قسمت از حدیث نور باید جمیع کمالات متحقق در مورد پیامبر اکرم(ص) ـ که اشرف و افضل تمام انبیاست ـ
در مورد على(ع) نیز محقق باشد جز نبوت، تا به حکم عقل بتوانیم على(ع) را افضل از حضرت آدم و سایر انبیإ به جز پیغمبر(ص) بدانیم،
لذا به نص شرعى و استدلال عقلى او باید وصى و امام بعد از محمد(ص) باشد نه افرادى که هیچ نص شرعى و
فضیلت مرجوح در برابر على(ع) نداشته و ندارند.
3ـ این حدیث به دلالت مطابقى اشاره به عدم مفارقت على(ع) از پیامبر(ص) در همه عوالم امکان و تمام احوالات پیامبر(ص) دارد و
این مى تواند بهترین دلیل بر وصایت او باشد:
در عالم نور، انوار نبوى و علوى هر دو همراه هم تسبیح و تقدیس حق مى نمودند و
دلیل آن سخن، حدیث نبوى است که سید على همدانى نیز آن را در کتاب روضه الفردوس چنین نقل کرده است:
قال رسول الله(ص):
«کنت انا و على نورا بین یدى الله مطیعا یسبح الله و یقدسه»(10)
در این مرحله از عوالم وجود نیز، تاریخ زندگانى على(ع) مملو از مشایعت و متابعت ایشان از پیامبر(ص) از
همان اوان کودکى تا آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) است، لیله المبیت او بهترین تبلور ایثار على(ع) بر محمد(ص) است که
سبب مباهات خدا بر ملائکه شد و احتضار پیامبر(ص) در حالتى که سر در دامن على(ع) داشت بیانگر وفا و محبت على(ع) و پیامبر(ص) است.
طبق احادیث معتبر قدسى در هیچ یک از مواطن عالم آخرت نیز، اسم مبارک على(ع) از اسم پیامبر(ص) جدا نخواهد بود.
و این خود اشارتى بر اخوت ابدى این دو و اتحاد وجودى آندوست.
از جمله احادیث قدسى که به مطلب فوق اشاره داشتند، 2 حدیث ذیل مى باشد:
«و على ابواب الجنه مکتوب (لا اله الا الله محمد رسول الله على اخوه ولى الله».(11)
2ـ قال رسول الله(ص):
«لما عرج بى الى السمإ رإیت على باب الجنه مکتوبا:
(لا اله الا الله محمد رسول الله، على حبیب الله، الحسن والحسین صفوه الله، فاطمه امه الله)
على مبغضهم لعنه الله».(12)
هر دو حدیث مذکور از نوع احادیث قدسى معتبرى است که محدث جلیل القدر شیخ حر عاملى(ره) در
کتاب «جواهر السنیه» خود آنها را از طریق راویان اهل سنت در فصل «نص بر امامت از طریق عامه» آورده است و همو در تفسیر روایت دوم مى گوید:
«شک نیست آنچه که بر در بهشت نوشته شده، کلام خداوند بوده و به اجازه او نوشته شده است و
عبارت (على حبیب الله) نیز داخل در همان کلام است با اینکه خداوند قبلا عالم بوده که على(ع) بعد از وفات پیامبر(ص)
ادعاى امامت و خلافت مى کند و مردم با وى بیعت نمى نمایند و اگر این ادعاى امام على(ع) دروغ باشد، چگونه خداوند او را حبیب خود مى داند؟!» (13)
با چنین رویکرد علمى و منطقى در متن احادیث نور و منزلت، وصایت و افضلیت على (ع) بر غیر او، حتى سایر انبیإ
جز حضرت محمد(ص) بر هیچ شخص داراى عقل سلیم پوشیده نخواهد ماند و به حکم عقل و انصاف، لب به اعتراف خواهد گشود که
غیر على(ع) با وجود على(ع) لیاقت وصایت را ندارد واینجاست که على(ع) در خطبه شقشقیه(14)
براى بیان حق و اعلام استحقاق خود براى خلافت بعد از پیامبر(ص) و تنبه مستمعین مجبور به اداى سوگند به ذات اقدس الله مى شود آنجا که مى فرماید:
«اما والله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحا».
1 . در تفسیر آیه شریفه مراد از اهل ذکر ائمه اطهار(ع) و ذکر هم رسول خداست بنگرید:
الف: اصول کافى، شیخ کلینى(ره)، ج1، کتاب الحجه، باب «ان اهل الذکر الذین امر الله الخلق بسوالهم هم الائمه(ع»).
ب: تفاسیر روایى مانند: تفسیر صافى ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر نورالثقلین حویزى، تفسیر فرات کوفى و…
2 . سید شرف الدین عاملى در کتاب وزین المراجعات در نامه هاى شماره 26 و 27 و 28 طرق نقل این حدیث را از
مذاهب چهارگانه اهل سنت به تفصیل تحقیق نموده است. ایضا بنگرید: طرائف، سید بن طاووس، رضى الدین، ترجمه الهامى، داود، ص 156ـ149.
3 . صفایى حائرى، شیخ عباس، تاریخ امیرالمومنین، ج1، ص131، نشر جمکران، قم.
4 . کهنوى، حامد حسین، خلاصه عبقات الانوار، ج5، ص29، مطبعه الخیام، 1405 هـ، قم.
5 . روایت الحافظ ابن مغازلى، مناقب، ص89 ـ87.
6 . روایت احمد بن محمد الحافى الحسینى الشافعى، صاحب (التبرالمذب» خطى، بنگرید: خلاصه عبقات الانوار، ج5، ص111.
7 . روایت سید على همدانى، موده القربى، فصل الموده الثامنه، خطى، بنگرید: خلاصه عبقات الانوار، ج5، ص103.
8 . طبرسى، الاحتجاج، ج1، ص136، نشر اسوه، قم.
9 . خلاصه عبقات الانوار، ج5، ص216.
10 . روضه الفردوس، سید على همدانى، خطى، بنگرید خلاصه عبقات الانوار، ج5، ص103.
11 . حر عاملى، الجواهر السنیه، ترجمه کاظمى، زین العابدین، ص595، نشر دهقان، تهران.
12 . همان ص585.
13 . همان ص586.
14 . ابن خشاب مى گوید: به خدا این خطبه را در کتابهایى مطالعه کردم که دویست سال قبل از تولد سید رضى(ره) نوشته شده بود، بنگرید:
الغدیر، علامه امینى، ج7، ص84، و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج1، ص159 ـ 158، بیروت، 1419.