نویسنده:سید جواد حسینی
معاویه از عاقبت و نتایج سخنان حضرت وحشت کرد و از او خواست که سخنان خود را تمام کند.
حضرت بلافاصله پایین آمد. جمعی از جمله جوانی ناصبی از مردم شام، به امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود.
و چون اسائه و اهانت غیر قابل تحمل و از حَدّ گذشته بود، امام حسن علیه السلام دست به دعا برداشت و به درگاه خداوند عرض کرد:
«اللّهُمَّ غَیِّرْ ما بِهِ النِّعْمَةَ وَاجْعَلْهُ اُنْثی لِیَعْتَبِرَ بِهِ؛ خدایا! نعمت [مردانگی] را از او سلب کن و او را همچون زنان قرار بده تا عبرت بگیرد.»
دعای حضرت مستجاب شد و جسارت گران رسوا شدند.
معاویه، عمرو عاص را مقصّر دانست و گفت: به وسیله پیشنهاد تو، مردم بیدار شدند و معجزه امام حسن علیه السلام را دیدند.
عمرو عاص گفت: ای معاویه! مردم شام تو را برای دین و ایمانشان نمی خواهند؛ بلکه آنان طرفدار دنیا هستند و
شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار تو است؛ پس هیچ نگران مباش.
برای دریافت متن کامل مقاله اینجا کلیک کنید