
بررسی روایات فطرس ملک: تعارض یا تطابق با قرآن، سنت و عقل؟
در قرآن کریم، فرشتگان بهعنوان مأموران الهی معرفی شدهاند که هیچگاه از فرمان خدا سرپیچی نکرده و همواره بهطور کامل دستورات او را اجرا میکنند:
«لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (تحریم: 6)
«وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (انبیاء: 27)
با توجه به این آیات، یکی از پرسشهای مهم درباره روایت فطرس ملک این است که چگونه میتوان پذیرفت که فرشتهای به دلیل نافرمانی از فرمان الهی از مقام خود ساقط شده و سپس با توسل به امام حسین علیهالسلام بخشیده شده و به جایگاه خود بازگشته است؟
اگر فرشتگان معصوماند و تخلف از فرمان الهی در ذات آنها نیست، چگونه میتوان پذیرفت که یکی از آنها مرتکب گناه یا سرپیچی شده باشد؟ آیا این روایت با آموزههای قرآنی درباره عصمت مطلق فرشتگان در تعارض نیست؟ یا میتوان برای عصمت آنها مراتب و سطوح مختلفی قائل شد؟
عن أبي عبد الله عليه السلام
قال إن الله عرض ولاية أمير المؤمنين فقبلها الملائكة وأباها ملك يقال لها فطرس فكسر الله جناحه فما ولد الحسين بن علي عليه السلام بعث الله جبرئيل في سبعين الف ملك إلى محمد صلى الله عليه وآله يهنئهم بولادته فمر بفطرس فقال له فطرس يا جبرئيل إلى أين تذهب قال:بعثني الله إلى محمدا يهنئهم بمولود ولد في هذه الليلة فقال له فطرس احملني معك وسل محمدا يدعو لي فقال له جبرئيل اركب جناحي فركب جناحه فاتى محمدا صلى الله عليه وآله فدخل عليه وهنئاه فقال له يا رسول الله صلى الله عليه وآله ان فطرس بيني وبينه اخوة وسئلني ان أسئلك ان تدعو الله له ان يرد عليه جناحه فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لفطرس أتفعل قال نعم
فعرض عليه رسول الله صلى الله عليه وآله ولاية أمير المؤمنين عليه السلام فقبلها فقال رسول الله صلى الله عليه وآله شأنك
بالمهد فتمسح به وتمرغ فيه قال فمضى فطرس فمشى إلى مهد الحسين بن علي ورسول الله يدعو له قال قال رسول الله فنظرت إلى ريشه وانه ليطلع ويجرى منه الدم ويطول حتى لحق بجناحه الاخر وعرج مع جبرئيل إلى السماء وصار إلى موضعه .
بصائرالدرجات،۸۵
در رابطه با این روایت شبهاتی به شرح ذیل مطرح شده است:
1. تعارض با سنت قطعی: بر اساس روایات صحیح، ملائکه هرگز از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و امکان تخلف از اوامر الهی برای آنها وجود ندارد. اما در برخی نقلهای مربوط به فطرس ملک، عصیان و سرپیچی از فرمان الهی به او نسبت داده شده که با این اصل در تضاد است.
2. تعارض با عقل: برخی نقلهای روایت
فطرس ملک، مانند روییدن بال و پر، جاری شدن خون، یا آویزان شدن از مژه چشم، با حقیقت مجرد بودن ملائکه ناسازگار است. چون ملائکه موجوداتی مجرد هستند و چنین ویژگیهای مادیای در مورد آنها قابل تصور نیست.
3. لزوم تفسیر نصوص قرآنی بدون تأویل: از آنجا که ایمان به ملائکه در قرآن بهعنوان یک مسئله اعتقادی مطرح شده، باید آیات مربوط به آنها را بر ظاهرشان حمل کرد. بنابراین، تأویل بردن آیات مرتبط با ملائکه و تفسیر آنها به گونهای که امکان ترک اولی یا عقوبت برای آنها قابل تصور باشد، قابل قبول نیست.
خانم نرگس رضائی ترحمی به این شبهات با توجه به مقالات نگاشته شده در این زمینه پاسخ میدهند.
«اصالتسنجی و اعتبارسنجی روایت فطرس ملک»
یکی از روایتهایی که در منابع حدیثی شیعه نقل شده است، روایتی است موسوم به فطرس ملک و از فضیلتهای بزرگ برای امام حسین (ع) به شمار میرود. این روایت در شانزده منبع حدیثی و تاریخی یافت شده است. برخی از این منابع بـهصورت مسند و برخی بـهصورت مرسل آن را نقل کردهاند. با وجود اعتماد و استناد مؤلفین متقدم و متأخر به این روایت، عدهای از پژوهشگران با طرح شبهاتی در سند حدیث و محتوای آن، اصالت و اعتبار آن را مورد نقد قرار دادهاند. برخی منتقدان با استناد به آیات قرآن، سنت قطعی و اصول عقلی، روایات مربوط به فطرس ملک را دارای سندی ضعیف و مغایر با مبانی اعتقادی دانستهاند. بنابراین، ضرورت دارد تا با ارزیابی سند روایات و با تکیه بر مباحث قرآنی، حدیثی و عقلانی، به تحلیل دلالی و فقهالحدیثی روایات مرتبط با فطرس ملک پرداخته شود.
داستان فطرس ملک در منابع مختلف حدیثی و تاریخی آمده است و از نظر تقدم زمانی به سه دسته تقسیم میشود:
دسته اول: منابع پنج قرن نخست، شامل: بصائر الدرجات، اثبات الوصیه، رجال کشی، کامل الزیارات، امالی صدوق، عیون المعجزات، دلائل الامامه و روضه الواعظین.
دسته دوم: منابع بعد از قرن پنجم تا قرن هشتم، شامل: بشارت المصطفی، الثاقب فی المناقب، الخرائج و الجرائح، السرائر، مناقب آل ابی طالب و الدر النظیم.
دسته سوم: منابع قرن هشتم تا قرن دهم، شامل: مناقب الطاهرین و الصراط المستقیم.
اولین کسی که این روایت را در کتاب خویش نقل کرده است، محمد بن الحسن الفروخ الصفار در «بصائر الدرجات» است. او این گزارش را بهصورت مسند از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است:
«وقتی خداوند ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) را بر ملائکه عرضه داشت، همه پذیرفتند بهجز ملکی به نام فطرس. خداوند پر و بال او را شکست و وقتی حسین بن علی (ع) متولد شد، خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته برای تهنیت به پیامبر اکرم (ص) از جهت ولادت حسین فرستاد. جبرئیل از فطرس گذشت. فطرس بـه او گفت: کجا میروید؟ جبرئیل جواب داد: خدا مرا بهسوی محمد (ص) فرستاده تا او را بهخاطر مولودی که این شب متولد شده است، تهنیت بگویم. فطرس گفت: مرا هم با خود ببر و از آن جناب بخواه برایم دعا کند. جبرئیل گفت: سوار بالم شو. فطرس سوار بال او شد و خدمت حضرت محمد (ص) رسید. ایشان را تهنیت گفت و عرض کرد: یا رسولالله، بین من و فطرس برادری برقرار است و از من درخواست کرده که از شما بخواهم برایش دعا کنید تا بال و پرش بازگردد. پیامبر اکرم (ص) به فطرس فرمود: میپذیری؟ عرض کرد: آری. پیامبر اکرم به او ولایت امیرالمؤمنین را عرضه داشت و او پذیرفت. سپس فرمود: اینک پناه به گهواره ببر، خود را به گهواره حسین بمال و بـه آن تبرک بجو. فطرس بهسوی گهواره حضرت حسین (ع) رفت و پیامبر نیز برایش دعا کرد. پیامبر فرمود: میدیدم که بال و پرش میروید و از آن خون جاری بود. بزرگ شد تا به بال دیگرش چسبید و عروج کرد و همراه جبرئیل به آسمان بازگشت و به جایگاه خود برگشت.»
شخصیت حدیثی صفار مورد تجلیل نجاشی قرار گرفته است و او برای وی ۳۵ کتاب برشمرده است. در سند این روایت، افرادی گمنام وجود دارند که هیچ اطلاعاتی از آنان در دسترس نیست. اما بااینحال، صفار بر این روایت اعتماد کرده و مضمون آن را صحیح دانسته و نقل نموده است. چراکه در نظام اعتبارسنجی قدما، روایت کردنِ کتاب یا حدیثی به معنای تأیید اعتبار روایت است. بنابراین، میتوان گفت صفار با توجه به قرائنی که مهمترینِ آنها محتوایی و بررسی عدم تخالف با محکمات حدیثی شیعه است، این روایت را معتبر میدانسته است.
پس از صفار، ماجرای فطرس ملک را در کتاب «اثبات الوصیه» منسوب به مسعودی بهصورت مرسل از محمد بن سنان میتوان دید. مسعودی این روایت را با تفاوتهای آشکاری نقل کرده است. وی دلیل قهر خداوند و تبعید پانصدساله فطرس را کندی در اجرای امری از امور الهی دانسته و شفاعت امام حسین (ع) در قبال وی را بدون تجسیم بالهای فطرس گزارش کرده است.
بعد از آن، کشی این روایت را در اختیار معرفه الرجال از محمد بن سنان آورده است. اما پس از کشی، ماجرای فطرس ملک را ابن قولویه در کامل الزیارات بهصورت مسند از امام صادق (ع) نقل نموده است. روایت ابن قولویه بسیار شبیه به روایت اثبات الوصیه است، با این تفاوت که مسعودی مدت عبادت فطرس را پانصد سال ذکر کرده است. وی همچنین جبرئیل را بهعنوان واسطه انتقال داستان فطرس به پیامبر معرفی مینماید. بر اساس روایات نقلشده توسط وی، پیامبر اکرم (ص) به فطرس مأموریت میدهند تا سلام و زیارت زائران امام حسین (ع) را به وی برساند. اما ابن قولویه مدت عبادت را ششصد سال و فطرس را در محضر رسول خدا حکایتگر سرگذشت خود گزارش نموده است. همچنین آمده است که:
«فطرس بال شکستهاش را به حسین (ع) کشید و سالم شد و پرواز کرد و گفت: ای رسول خدا، این حتمی است که این مولود را خواهند کشت و در مقابل حقی که این مولود بر من دارد، ملتزم هستم هر زائری که او را زیارت کند، زیارتش را به آن حضرت رسانده و هر سلامکنندهای که به حضرتش سلام کند، سلامش را به محضرش ابلاغ نموده و هر کسی که به جنابش تهنیت گوید، آن را به حضورش عرضه نمایم. این بگفت و به آسمان پرواز کرد.»
روایت «کامل الزیارات» را طبق اصطلاح متأخران ضعیف و فاقد اعتبار دانستهاند؛ اما این هرگز بدان معنا نیست که متقدمان نیز این حدیث را غیرمعتبر میدانستند. پس از ابن قولویه، شیخ صدوق نیز این روایت را، بسیار شبیه به روایت مسعودی، در «الأمالی» بهصورت مسند از امام صادق (ع) نقل نموده است. پس از شیخ صدوق، ابن عبدالوهاب در «عیون المعجزات» این روایت را مشابه روایت مسعودی بهصورت مرسل نقل کرده است. طبری آملی نیز در «دلائل الامامه» روایت امام صادق (ع) را بهصورت مرسل نقل نموده است. اما نکته قابلتوجه آن است که او همین ماجرای فطرس ملک را بهصورت مسند از امام باقر (ع) نیز نقل کرده است که کاملاً همان روایت حسین بن عبدالوهاب است و همچون او، آخر روایت را متفاوت با دیگر نقلها روایت کرده است. پس از طبری آملی، فتال نیشابوری نیز این روایت را در «روضه الواعظین» بهصورت مرسل از امام صادق (ع) ذکر کرده است. نقل او دقیقاً همان نقل ابن قولویه است.
به این ترتیب، ماجرای فطرس ملک در پنج قرن نخست در هشت کتاب حدیثی و رجالی گزارش شده است.
پس از قرن پنجم، محدثان و فقیهان دیگر نیز این روایت را گزارش کردهاند. افرادی چون طبری آملی در «بشارت المصطفى الشیعة المرتضى» این روایت را بهصورت مسند از امام رضا (ع) و با تفاوتهایی نسبتاً زیاد نقل کردهاند. پس از او، ابن حمزه طوسی نیز در «الثاقب فی المناقب» مطابق با ابن قولویه، بهصورت مرسل از امام صادق (ع) نقل کرده است. پس از او، قطبالدین راوندی این روایت را در «الخرائج و الجرائح» بهصورت مرسل و از نظر متن، همچون شـیخ صدوق نقل کرده است.
همچنین ابن ادریس حلی در «السرائر» این روایت را از «جامع بزنطی» از امام صادق (ع) نقل کرده است. ابن ادریس روایت را شبیه به روایات سابق نقل کرده است، با این تفاوت که برخلاف دیگر محدثان که گناه و معصیت فطرس را با عبارت «أبَطاء» نقل کردهاند، او با عبارت «تَلَکَّاءَ» نقل کرده است. تعابیری چون «أبَطاء» یا «تَلَکَّاءَ» که در روایات مربوط به فطرس آمده، مترادف و به معنای «کندی ورزیدن» هستند. از این رو، هیچگونه دلالتی بر گناه فطرس ندارند تا مورد انکار قرار گیرند.
بزنطی از مشایخ ثقات بوده، یعنی از کسانی است که روایت مرسل یا مسندی جز از ثقات نقل نمیکنند. کشی، بزنطی را از اصحاب اجماع دانسته است. بنابراین، بر اساس دو مبنای رجالی مورد پذیرش مشهور، متن روایت مصحح و معتبر شمرده میشود. شیخ طوسی با عنایت به صحت طرق خود به کتاب جامع بزنطی در «الفهرست»، وی را توثیق کرده است. نجاشی نیز برای او از تعبیر «عظیم المنزله عندهما» استفاده میکند. با توجه به اجازات عدهای از عالمان، نسبت اسانید و کتب شیخ طوسی که ابن ادریس در طریق آن قرار دارد، و اینکه طرق از ابن ادریس تا شیخ طوسی متصل و معتبر است، میتوان طریق ابن ادریس به جامع بزنطی را متصل و معتبر دانست. پس از ابن ادریس، سید بن طاووس و علامه حلی نیز از کتاب بزنطی مستقیماً نقل حدیث کردهاند.
پس از ابن ادریس حلی، ابن شهر آشوب به سه سند بهصورت مرسل نقل کرده است. او روایت اول را از ابن عباس و امام صادق (ع) نقل کرده که شبیه به روایات سابق است. اما به نقل از کتاب «المسألة الباهرة فی تفضیل الزهراء الطاهره» از أبی محمد الحسن بن الطاهر القانی الهاشمی، اضافاتی به روایت دارد که با دیگر نقلها بسیار تفاوت دارد. همچنین، یوسف بن حاتم شامی نیز در «الدر النظیم فی مناقب الأئمه الهامیم» ماجرای فطرس ملک را همچون مسعودی و حسین بن عبدالوهاب، از امام باقر (ع) نقل کرده است.
منابع مذکور در قرن ششم و هفتم نوشته شدند. از همه این نقلها میتوان چنین نتیجه گرفت که قصه فطرس، دستکم بین سدههای سوم تا ششم، امری مشهور میان مؤلفان و حدیثپژوهان بوده است، بهگونهای که میتوان نوعی استفاضه از این گزارشها به دست آورد.
اما پس از قرن هفتم نیز این روایت توسط محدثان و مورخان دیگر نقل شده است. از جمله، حسن بن علی بن محمد طبری در «مناقب الطاهرین» این روایت را بهصورت مرسل و عاملی نباطی در «الصراط المستقیم إلى مستحق التقدیم» به نقل از راوندی ذکر کردهاند.
در برخی کتب ادعیه، روایاتی وجود دارد که به اصل ماجرا اشاره کردهاند. از جمله، شیخ طوسی در «مصباح المتهجد وسلاح المتعد» دعایی را نقل کرده است که این دعا را امام عسکری (ع) طی نامهای به وکیل خود، قاسم بن العلاء الهمدانی، با تعبیر «خرج إلى القاسم بن العلاء الهمدانی وکیل أبی محمد (ع)» آموختهاند که در روز سوم شعبان خوانده شود. این تعبیر میتواند بدان معنا باشد که صدور این دعا از امام عسکری (ع) نزد مؤلفان محرز بوده است وگرنه از تعابیری همچون «روی» استفاده میکردند. ایشان در ذیل دعا فرمودهاند:
«چنین دعا کن: خدایا، ببخش بر ما در این روز بهترین بخشش را و برآور برای ما هر خواستهای را، چنانکه حسین را به محمد بخشیدی و فطرس را که به گهوارهاش پناهنده شد. و ما پناهنده به مزار اوییم…»
همین دعا را شیخ طوسی از امام زمان (ع) نیز نقل کرده است. همچنین، ابن مشهدی در «المزار الکبیر»، سید بن طاووس در «إقبال الأعمال» و حسن بن سلیمان حلی در «مختصر البصائر» نیز این دعا را از امام عسکری (ع) نقل کردهاند.
از مجموعه قرائن چنین به دست میآید که روایت کردن کتاب یا حدیثی از نگاه پیشینیان به معنای اعتبار و شمول قرائن اعتماد نسبت به آن حدیث بوده است. یعنی مشایخ حدیث، در صورتی که خبری را فاقد اعتبار لازم میدانستند، آن را روایت نمیکردند و یا اگر روایت میکردند، آن کتاب یا آن مفهوم یا آن حدیث را استثنا میکردند. بنابراین، روایت نکردن روایات یک راوی خاص از جانب دیگر راویان بدین معنا بوده که روایات وی را فاقد اعتبار میدانستند. حال، نسبت به جریان فطرس، اگر در منبعی از منابع متقدم روایت شده باشد، بدان معناست که صاحب کتاب و نیز افرادی که در طریق انتقال روایت قرار گرفتهاند، با توجه به قرائنی، روایت را حائز شرایط اعتبار میدانستند.
اما طبق نظام اعتبارسنجی متأخران، بیشتر راویان موجود در روایات فطرس ملک، ضعیف، مهمل و یا مجهول هستند و کیفیت مواجهه با روایات راوی ضعیف، سلب کلی روایات وی است؛ یعنی تنها حضور یک راوی ضعیف برای کنار گذاشتن روایت کافی است. در حالی که در نگاشتههای نخستین رجالی، به دادههایی میتوان دست یافت که حکایت از پذیرش روایت راوی ضعیف و باور به محتوای آن دارد. در یک رویکرد عمومی، هیچگاه به شکل فراگیر رجالیان شیعه چنین باوری ندارند که راویان تضعیفشده، تمام روایاتشان کنار گذاشته شود. روایات فطرس ملک نیز در منابع مهم حدیثی همچون «بصائر الدرجات» و «کامل الزیارات» روایت شده است. اعتبارسنجی احادیثی که قدما در کتب خود روایت کردهاند، به روشی که قدما به آن پایبند نبودهاند، شیوهای است که معمولاً به حقیقت رهنمون نیست. این درست نیست که ما روایت را از کتب متقدمان بگیریم اما اعتبارسنجی را به روش متأخران انجام دهیم. منابع حدیثی قدما، مجموعههای مرتبط حدیثی هستند که خود منابع مکتوبی داشتهاند که مؤلف به آن منابع با قرائنی اعتماد کرده است. نمیتوان از این مجموعه حدیثی، یک روایت را بدون ارتباط منبع اصلی جدا نمود و بهصورت انفرادی مورد بررسی قرار داد و صرفاً با داوری در مورد راویان و بررسی سند، به داوری در مورد روایت پرداخت. این نگاه، به منزله عدم توجه به قرائنی است که قدماء در نقل روایات فطرس به آن اعتماد کردهاند. نجاشی نیز، با آنکه محمد بن سنان را به شدت تضعیف میکند، اما روایات با قرینه وی را میپذیرد، همچون شیخ طوسی که روایات با قرینه وی را میپذیرد.
بنابراین، روایت کردن یک روایت به معنای معتبر دانستن آن است – نه لزوماً اعتماد بر راوی – و با توجه به این نکته که بزرگان فراوانی در مسیر نقل روایت فطرس قرار گرفتهاند، میتوان چنین نتیجه گرفت که در نگاه قدما – دستکم افرادی که در چرخه نقل این روایت قرار دارند – قرائنی بر صدور و اعتبار روایت وجود داشته که باعث روایت جریان فطرس شده است. قرائنی که پیشینیان بر آن اعتماد کردهاند، قابل کشف است؛ بنابراین باید به بررسی آن قرائن پرداخت. به نظر میرسد بررسی محتوایی و عدم معارضه با اصول کلی و محتوای اعتقادی شیعه، یکی از مهمترین عوامل اعتماد بزرگان بر این روایت است. از طرفی، موضوع و مضمون این روایات از اموری است که انگیزه چندانی برای جعل ایجاد نمیکند و ملاحظه تمامی این جهات، اجمالاً موجب پیدایش اطمینان به صدور این روایات میگردد.
بررسی دلالی روایات مربوط به فطرس ملک:
میزان تعارض روایات مربوط به فطرس ملک با نصوص قرآنی:
طبق دستور اهلبیت (ع)، یکی از راههای شناخت روایات صحیح از جعلی، عرضه روایات بر قرآن است. در قرآن کریم آیات بسیاری دلالت بر عصمت و عدم نافرمانی ملائکه دارد. به عنوان نمونه، خداوند در قرآن میفرماید:
« لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» (تحریم: ۶)
و یا فرموده است:
« لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (انبیا: ۲۷)
از این رو، اولین و مهمترین اشکالی که بر روایات فطرس وارد شده است، این است که آیات قرآن کریم جملگی بر این امر دلالت دارند که ملائکه از خطا و گناه معصوماند. بنابراین، چگونه روایت فطرس ملک که دلالت بر گناه ملکی میکند، با این قبیل از آیات هماهنگی دارد؟
در پاسخ باید گفت دلیل این اشکال از نظر منطقی، اخص از مدعا است. زیرا تمام روایات فطرس ملک دلالت بر گناه و معصیت از سوی فطرس ندارد. تنها روایت صفار در بصائر الدرجات است که دلالت بر این امر دارد که آن ملک از دستور خدا سرپیچی کرده است. باید در عبارت بصائر دقت کرد:
« وإن الله عرض ولاية أمير المؤمنين فقبلها الملائكة وأباها ملك يقال له فطرس»
همانگونه که مشخص است، در این عبارت بصائر نسبت گناه و سرپیچی به ملکی داده شده است. این نسبت، بنا بر آیات قرآن که معصیت و گناه را از ملائکه دور میداند، کمال ناسازگاری و تنافی را دارد. اما همانگونه که گذشت، این روایت فقط در بصائر نیامده، بلکه در دیگر منابع حدیثی نیز آمده است و در آنها نسبت سرپیچی به فطرس ملک داده نشده است. بلکه در بسیاری از نقلها، مانند: اثبات الوصیه، کامل الزیارات، امالی صدوق، عیون المعجزات و دلائل الامامه، برای فعلی که از این ملک سرزده، از واژه «ابطاء» و در یک نقل السرائر از واژه «تلکّاء» استفاده شده که هر دو واژه به معنای «کندی ورزیدن» است.
بنابراین، این دو واژه معنای سرپیچی، گناه و معصیت نمیدهد. از این رو، چنانچه برای ماجرای فطرس تنها روایت «بصائر الدرجات» را داشتیم، اشکال تنافی با عصمت ملائکه صحیح بود، اما دیگر نقلها اساساً فعل او را عصیان ندانسته، بلکه به کندی ورزیدن ملک در انجام فرمان الهی قائل هستند. از این رو، این سخن که روایات فطرس ملک با آیاتی که دلالت بر عصمت ملائکه دارد، در تعارض است، پذیرفتنی نیست.
البته برخی چنین اشکال کردهاند که هرچند در برخی روایات، نسبت عصیان و سرپیچی به فطرس ملک داده نشده است، ولی همان کندی ورزیدن نیز بر اساس آیات قرآن برای ملائکه امکان ندارد. این اشکال نیز صحیح نیست؛ چراکه اولاً در قرآن کریم آیهای وجود ندارد که بر این امر دلالت کند که ملائکه در اوامر الهی کندی نمیورزند. بلکه به عکس، آیات قرآن بر این امر دلالت میکنند که ملائکه در انجام فرمانهای خدا از یکدیگر سبقت میگیرند. به عنوان نمونه، در سوره نازعات میخوانیم:
« سوگند به فرشتگانی که از کافران به سختی جان میستانند، و به فرشتگانی که جان مؤمنان را به آرامی میگیرند… پس در پیشی گرفتن در فرمان خدا سبقت گیرندهاند» (النازعات: ۱-۴)
در داستان فطرس ملک، دقیقاً به همین مطلب اشاره شده است که فطرس ملک در فرمانی از فرمانهای الهی کندی ورزید و این یعنی که او نتوانسته از دیگر ملائکه سبقت بگیرد.
همچنین، بر فرض که این کندی ورزیدنِ فطرس مَلَک عصیانی از سوی او باشد، این عصیان یقیناً از نوع عصیانی است که در آیات و روایات به برخی از انبیای الهی نسبت داده شده است. از جمله، در قرآن آمده است:
«و گفتیم ای آدم! خود و همسرت در این باغ سکونت گیر، و از هر کجای آن خواهید، فراوان بخورید؛ و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند، ایشان را به درآورد.» (البقره: ۳۵-۳۶)همچنین میفرماید:
«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» (طه: ۱۲۱)
هر دو آیه آشکارا بر عصیان حضرت آدم که پیامبر خدا بود، دلالت میکنند. بنابراین، هر پاسخی که در اینجا ارائه شود، بـه طریق اولی درباره عصیان ملائکه نیز ارائه خواهد شد. علت این امر آن است که طبق نظر علمای جهان اسلام، مقام انبیا از مقام ملائکه بسی بالاتر است. بنابراین، چگونه برای انبیا عصیان امکان دارد، اما برای ملائکه که پایینتر از انبیا هستند، امکان نداشته باشد؟
به عبارت دیگر، همانگونه که مفسران آیاتی که دلالت بر عصیان انبیا دارد را تأویل کرده و میفرمایند منظور از «عصیان انبیا، ترکِ اولی است»، همین را نیز میتوان برای عصیان ملائکه گفت، بهویژه که مقام ملائکه پایینتر از مقام انبیاست.
برخی نوشتهاند:
«اگر حتی به ترکِ اولی درباره ملائکه معتقد باشیم، یعنی خلل و نقصان را در اوامر الهی پذیرفتهایم؛ پس این سخن که معصیت ملکی چون فطرس به دلیل اشتغال به طاعتی دیگر و ترکِ شتاب به انجام دادن امر الهی بوده، پذیرفتنی نیست.»
این اشکال نیز ناشی از این است که پیشفرض اشکالکننده آن بوده که تمام فرشتگان و ملائکه، رسولان الهی هستند و واسطۀ فیضاند و اگر نباشند و یا در انجام اعمال کندی بورزند، هستی نابود خواهد شد. درحالیکه خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» (الحج: ۷۵)
همانگونه که از حرف «مِن» که دلالت بر تبعیض دارد، مشخص است، برخی از ملائکه، رسولان و فرستادگان الهی هستند، نه اینکه تمام ملائکه و فرشتگان، رسول خدا و یا واسطهٔ فیض و هستی باشند. بنابراین، اینگونه نیست که تمام ملائکه که تحت فرمان الهیاند، واسطه باشند، بلکه برخی به تسبیح و تقدیس او میپردازند (الشوری: ۶)، برخی ملک عذاباند (التحریم: ۶) و برخی نیز رسول (الحج: ۷۵).
در نتیجه، نگاه به روایات فطرس مَلَک باید نگاهی مجموعی باشد و نه نگاهی تکنقل؛ زیرا نقلهای روایتِ فطرس مَلَک، مختلف و متعدد بوده و تنها یک نقل از این روایت با آیات قرآن، مبنی بر عصمت ملائکه، تعارض دارد، حال آنکه در پانزده نقلِ دیگر، تنافی با آیات قرآن وجود ندارد.
میزان تعارض روایات مربوط به فطرس ملک با سنت:
از معیارهای سنجش اخبار و احادیث صحیح از دروغین و جعلی، تعارض و تنافی نداشتن احادیث با دیگر احادیث صحیحالسند و با سنت قطعی است. از این رو، لازم است میزان تعارض روایات فطرس ملک با احادیث صحیح و سنت قطعی بررسی شود.
روایات متعددی از معصومین (ع) درباره صفات و ویژگیهای ملائکه نقل شده است. بهعنوان نمونه، امام علی (ع) در یکی از خطبههای خود به توصیف فرشتگان اشاره فرمودهاند. همچنین، از امام سجاد (ع) نیز روایتی در این زمینه گزارش شده است. این روایات و سایر روایاتی که برخی محققان نیز به آنها استناد کردهاند، همگی بر این نکته تأکید دارند که ملائکه موجوداتی هستند که هرگز از فرمان خداوند سرپیچی نمیکنند و نمیتوانند از دستورات الهی تخطی کنند.
در پاسخ به این پرسش باید گفت که همانگونه که در بخشهای گذشته نیز بدان اشاره شد، بررسی دقیق روایات فطرس ملک نیازمند نگاهی مجموعی به روایات مربوطه است؛ زیرا در میان روایات فطرس ملک، تنها یک نقل از «بصائر الدرجات» با سنت قطعی و روایات مذکور در تعارض است، در حالی که ۱۵ نقل دیگر تعارضی با سنت قطعی ندارند. علت این امر آن است که در نقل یادشده تصریح شده که آن ملک از دستور خدا سرپیچی کرده است. از آنجا که سنت قطعی دلالت بر این دارد که عصیان و سرپیچی از فرامین الهی برای ملائکه امکانپذیر نیست، این نقل مردود شناخته میشود. اما سایر نقلهای روایت فطرس ملک اساساً تعارضی با این دسته از روایات ندارند؛ زیرا آنچه در نقلهای دیگر دیده میشود، کندی ورزیدن، توقف کردن، و انجام فرمان الهی بدون سرعت است. این ویژگیها در هیچ روایت و یا سنت قطعی از ملائکه سلب نشده است، بلکه حتی برخلاف آن نیز در آیات و روایات آمده است که اساساً ملائکه در انجام فرمان الهی از یکدیگر سبقت میگیرند:
«فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا» (النازعات: ۳)
و لزوماً هر سبقتگرفتنی، عقبافتادنی دارد. بنابراین، فطرس ملک از این قبیل ملائکه بوده که در فرمان الهی نتوانسته از برخی دیگر سبقت بگیرد. از آنجا که ملائکه خالی از شهوت هستند، همین کندی ورزیدن نیز برای آنها موجب استحقاق عقوبت است و فطرس ملک نیز به همین دلیل مورد عقوبت الهی قرار گرفته است. این فعل او چونان فعل انبیا و اوصیا در موضوع گناهان منزلتی یا ترکِ اولی است که بهصورت مبسوط در بخشهای گذشته به آن پرداخته شد.
میزان تعارض روایات مربوط به فطرس ملک با گزارههای عقلی:
شاید این اشکال به ذهن برسد که تصور روییدن بال و پر، جاری شدن خون، یا آویزان شدن از مژه چشم برای یک ملک که موجودی مجرد است و جسم مادی ندارد، با حقیقت مجرد بودن ملائکه ناسازگار است. بنابراین، این امر با عقل سازگاری ندارد و در نتیجه، روایت فطرس ملک به علت تعارض با مجرد بودن ملائکه غیرعقلانی به نظر میرسد.
در پاسخ به این پرسش باید گفت که دلیل مطرحشده در این اشکال، اخص از مدعاست. مدعا این است که روایت فطرس ملک جعلی و ساختگی است، اما دلیل آن این است که در این روایت عبارتی وجود دارد که با مجرد بودن ملائکه سازگار نیست. با این حال، تنها در نقل «بصائر الدرجات» عبارت «روییدن بال و جاری شدن خون» مطرح شده و در «المناقب» ابن شهرآشوب به آویزان شدن فطرس از مژه چشمان خویشتن در جزیرهای دریایی اشاره شده است. در حالی که در ۱۴ نقل دیگر، چنین تعابیری وجود ندارد.بنابراین، بهتر است گفته شود که روایت بصائر الدرجات و روایت مناقب به علت ناسازگاری با مجرد بودن ملائکه قابل قبول نیستند، نه اینکه ادعا شود تمام روایات فطرس ملک جعلی و ساختگی هستند.
اشکال دیگری که در همین راستا مطرح شده، این است که مدلول نص قرآن درباره ملائکه در قلمرو مباحث اعتقادی است و خداوند متعال ایمان به ملائکه را به صراحت در زمره ایمان به خود ذکر کرده است:
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ…» (البقره: ۲۸۵)
به همین دلیل، درباره آیات مربوط به ملائکه باید به همان ظهور لغوی یا سیاقی آنها بسنده کرد و نباید آنها را تأویل برد.
این اشکال نیز مورد پذیرش قرار نمیگیرد؛ زیرا مفسران برخی از آیات قرآن را که جنبه اعتقادی دارند، تأویل بردهاند. بهعنوان مثال، آیات بسیاری وجود دارند که ظاهر و نص آنها دلالت بر جسمانی بودن خداوند متعال میکنند، مانند:
«وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (الفجر: ۲۲)
«الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (طه: ۵)
و این یک مسئله اعتقادی است. در حالی که علمای شیعه و برخی از علمای اهل تسنن این آیات را تأویل برده و هر کدام را به معانی دیگری تفسیر کردهاند و جسمانیت را که ظاهر نص قرآن است، از خداوند نفی کردهاند.
همچنین، عصمت انبیا نیز یک مسئله اعتقادی است و نباید این آیات را طبق استدلال اشکالکننده تأویل برد. در حالی که علمای شیعه و بعضی از علمای اهل تسنن این آیات را تأویل بردهاند:
«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» (طه: ۱۲۱)
نتیجهگیری:
بنابراین، روایات مربوط به فطرس ملک و توسل وی به امام حسین (ع) و شفاعتش در آغازین روزهای تولد ایشان، بهصورت مستفیض نقل شده است.
در نگاهی مجموعی نیز، دو حدیث منقول در «السرائر» و «المزار الکبیر» از نظر سندی اطمینانآور هستند و روایات منابع دیگر، از مؤکدات و مؤیدات آن به شمار میروند.
فعل این ملک نیز همچون ترکِ اولی در میان پیامبران الهی است که در برخی از آیات قرآن بدان اشاره شده است و با نصوص قرآنی، سنت قطعی و گزارههای عقلی تعارض یا تنافی ندارد.